کد مطلب:329492 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:157

آخرین لحظات در کنار برادر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

در آخرین لحظه ای كه امام (ع ) در قید حیات بود، با زینب گفتگویی دارد و باز هم وصایایی با این مخدره نموده و او را نایب خود قرار می دهد كه بعد از وی كارها را دنبال كند. و آن وقتی بود كه امام از اسب به زمین افتاد، زینب بلافاصله خود را به میدان بر بالین برادرش می رساند و می بیند كه زخم و جراحت زیادی به آن حضرت وارد شده و خون بسیاری از وی جاری است ، پس خود را بر روی جسد برادر انداخت و گفت : ((انت احسین اخی ، انت ابن امی ، انت نور بصری ، انت مهجة قلبی ، انت حمانا، انت كهفنا، انت عمادنا، انت ابن محمد المصطفی ، انت ابن علی المرتضی ، انت ابن فاطمه الزهراء)).

امام در حالی كه بیهوش بود، با گریه و زاری زینب به هوش آمد.

زینب گفت : برادرم ! به حق جدم رسول خدا (ص ) تو را قسم می دهم با من سخن بگو.

امام (ع ) فرمود: ((یا اختاه هذا یوم التناد، و هذا یوم الذی و عدنی به جدی و هو الی مشتاق )).

سپس فرمود:ای خواهرم ! قلبم شكست و سختی و كرب من زیاد شد. به خدا قسمت می دهم كه ساكت شوی و صبر پیشه كنی ، زینب فریاد زد: واویلا! برادرم ! فرزند مادرم ! چگونه ساكت باشم در حالی كه تو چنین حالتی داری ... الخ ))(93)

بنابراین ، آخرین كسی كه توانست در آن لحظات آخر سخن برادر خود را بشنود و از وصایا و سفارشات آن حضرت آگاه گردد، زینب بود. این مهمترین ویژگی زینب بود كه دیگران از آن بهره ای نداشتند.(94)

93-معالي السبطين ، ج 2 ص 22.

94-2- زينب كبري (س ) عقيله بني هاشم ، ص ‍ 107 و 178.